امروز فقط ایمیل جواب دادم. البته بالاخره کاری که میخواستم هم 80 درصدش رو رو مدل کوچکتر پیاده کردم. استاد رزومه یه پسر ایرانی فرستاده که نظرت چیه راجع به این دختر ایرانی! طرف توو دانشگاه شاهرود و خواجه نصیر خونده بود. گرایشش ام هوافضا بوده توو ارشد. نخواستم هم وطنی ام رو بکوبم، نوشتم به نظر میرسه راجع به دوتا چیزی که میخواین اطلاعات داره ولی به نظرم فقط این آدم رو در نظر نگیرین. بعد پسر مصری زد با خاک یکیش کرد.
ننوشتن یه چیزه، از دست دادن انگیزه یه چیز دیگه. ممنون که یادم انداختین روزایی که هیچی نمینویسم واقعا عذاب وجدان دارم. من آدمی نیستم که خیلی از خودم عکس بگیرم متاسفانه. اینو توو جشن فارغ التحصیلی کارشناسی فهمیدم که دیدم در کل کارشناسی توو دانشگاه شاید ده تا عکس بیشتر نداشته باشم. بعد گفتم توو ارشد بیشتر میگیرم که یادگاری بمونه. توو ارشد از اونم کمتر گرفتم حتی. اینجام که چند وقت یه بار فقط واس مامانم سلفی میگیرم.
این چند روز خیلی قر و قاطی بود همه‌چی. اولش که تنهایی شدیدی حس میکردم و میخواستم تا یه مدت چیزی ننویسم. بعد باید ارائه کنفرانس رو آماده میکردم و دوباره با ا. حرف می‌زدم. بعدش هم که یه فکری افتاد توو سرم و بیرون نرفت. توو اوج شلوغی، کارام رو انجام دادم و ارائه کنفرانس هم آماده کردم. ایشالله که مقاله برگزیده بشه. ا. بنده خدا قشنگ معلوم بود دلش برام تنگ شده. آخر سر هم آرزو خوشبختی کرد و رفت. و اما بحث اصلی اینه که خیلی فکر کردم که چرا باید م.
دیشب از هیجان اینکه برای تولد مامانم چیکار کنم خوابم نمیبرد. یه چیزی دیدم توو پینترست و قبلا هم ازش خوشم اومده بود. تصمیم گرفتم اونو درست کنم و براش بفرستم :) برام مهم نیست پول پست خیلی زیاد میشه، مهم فقط اینه که الکی یه فیلم با عکساش درست نمیکنم یا به داییم رو نمی‌اندازم که کیک بخر. وسایل مورد نیاز رو خریدم. بوم، رنگ، نخ میدونم رنگش خیلی ایده‌آل نیس، قلمو، سوزن، مونده یه عکسمون رو پرینت بگیرم و عملیات رو شروع کنم! امیدوارم خوشگل در بیاد.
درباره این سایت